مه آسا

خب

اولین خبر این که پسرم سزده ماهگیش رو رد کرد و الان تقریبا داره دویدن رو تمرین میکنه .شیطونی شده برا خودش .وقتی میگه مامان میخوام بگیرم لپاش رو بخورم :))))))

دومین خبر هم خبر سلامتیه و دیگر هیچ .

به سرعت نور سال 96 هم گذشت و داره سال 97 میاد .حس میکنم سال عالی باید باشه برای ما .امیدوارم برای همه همینطور باشه .

مه آسا...

این روزا گاها به گذشته بر میگردم و یه مرور میکنم .کسانی که اومدن و رفتن .کسانی که هنوز تو ذهنم هستند و نیستند .بعضی دوستانم رو بهشون زنگ میزنم و حالشون رو میپرسم .گاهی وقتا به قولی خاطره بازی میکنیم با اهل خونه .گاهی وقتا عکسها رو مرور میکنم .شاید به خاطر فوت دائیم باشه وقتی میبینم با تمام خاطرات و سرگذشتهائی که داشته الان آروم توی قبر خوابیده و یه هفته و شاید کمتر در اینده فراموش بشه .اینکه آیا 10 سال دیگه کسی ازش اسم میبرهادامه مطلب ۵ سال یا ۱۰ سال دیگه من کجام ؟هستم اصلا یا نه ؟ توذهن کیا هستم الان ؟ و یا بعدها بعضی وقتا دوست دارم همه اونایی که اومدن تو زندگیم و رفتن یا نرفتن جمع بشن و بگم بعد من یا الان که هستم چه نقشی تو زندگیشون داشتم یا دارم یا اصلا من به اونا بگم .هر چند مهم نیست اما میاد تو سرم دیگه نمیشه کاریش کرد .فعلا درگیر زندگیم هستم و خدا رو شکر .همین .بیکار شدم دارم چرت و پرت مینویسم :)))))) مه آسا...